يک عمر در پی تو دويدم دگر بس است

يک عمر در پی تو دويدم دگر بس است
از خوان عشق خوردن خون جگر بس است
گر شب تمام شد ننشينی به ياد دوست
بيدار بودن تو به وقت سحر بس است
از خون خلق صاحب باغ و زمين شدي
بس کن دگر که اينقدرت اخذ و جر بس است
از خود اگر کمال نداريم باک نيست
تا زنده ايم شهرت نام پدر بس است
ای عشقری به روی جهان شتقری شدي
اظهار عشق کن و عاشقيت اينقدر بس است
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *