سر تا بپای خویش فراموش می کنم
درد تو هرقدر که بمن می رسد خوشم
خود را به داغ عشق تو گلپوش می کنم
جایی مرو رقیب که در روبروی یار
گفتی هرآنچه در حق من روش می کنم
هر سنگ ریزه یی که شود زیر پای تو
با پرده های دیدۀ خود پوش می کنم
از بسکه در گداز غمت آب گشته ام
چون بجر موج می زنم و جوش می کنم
فکری که از سرودن این شعر عشقری
هوشت ز سر ربوده و بیهوش می کنم