آداب بيان

آداب بيان
يكى از سلاطين مشرق زمين
كه بودش جهانى به زير نگين
شبى ديد در خواب كش بر دهان
ز دندان يكى هم نمانده نشان
سحر خاست آشفته خاطر ز خواب
ز خوابى چنين بود در اضطراب
فرا خواند يك تن ز احباب را
وزو جست تعبير آن خواب را
مخاطب كه لطف بيانش نبود
زبان ادب در دهانش نبود
دهن باز كرد و به وضع شگفت
پس از عرض خدمت به تعبير گفت
كه اى رادمرد فلك بار گاه
كيومرث اورنگ و هوشنگ جاه
چنين است تعبير خواب چنان
كه پيش از تو ميرند وابستگان
عيان گشت از همچه گفت و شنود
كه بى دوستان زندگانى چه سود؟
به تفسير خواب غم انگيز خويش
تنى ديگرى را فرا خواند پيش
فرا خوانده، چون مرد سنجيده بود
زبان ادب نيك فهميده بود
ز جيب ادب سر برآورد و گفت
به نهج دگر دُر ناسفته سفت
كه عمر ملك بيش از اقران بود
چنين معنى خواب سلطان بود
ملك را از اين گفته دل برشگفت
به وى آفرين خواند و شاباش گفت
بدى گر چه تعبير هر دو قرين
يكى زجر برد و دگر آفرين
بلى نيست پوشيده از بخردان
كه طرز ادا را بود صد زبان
ادب در سخن چون بود پرده پوش
نيوشنده را نرم آيد به گوش
“بسا گفتنى ها كه باشد نهفت
به ديگر زبان بايدش بازگفت ”
بيت آخر از حضرت نظامى است
سال 1338
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *