به زير سايه ى بال هماى استقلال
هميشه ميكنم از دل دعاى استقلال
چه نكبت است كه زيباتر از اسارت نيست
چه نعمت است كه دارد صفاى استقلال
كجا به گوش كشد حلقه ى غلامى را
كسي كه كه گشت اسير لقاى استقلال
به دوش همت افغان نامور بار است
سرى كه خاك نگردد به پاى استقلال
ز يمن همت مردان كار تا به ابد
تزلزلى نپذيرد بناى استقلال
منور است و منور هميشه خواهد بود
ز برق خنجر اسلام فضاى استقلال
برون شود تن ما اگر چه روح و روان
برون نميرود از سر هواى استقلال
جواب دشمن خود را ز نوك برچه دهيم
به دوش ماست مدام اتكاى استقلال
به خاك خود نگذاريم پاى بدخواه را
كنيم جان و سر و تن فداى استقلال
نوشته اند كه محصول خون مردان است
به روى خشت و گل دلگشاى استقلال
هزار تازه نهال وطن كفن پوشيد
كه زيب پيكر ما شد قباى استقلال
ضيا مدام بود طالب رفاه وطن
به زير سايه ى بال هماى استقلال
استاد ضيا قاريزاده