باز آ كه به هم ناليم ، اين از تو و آن از من
برخيز كه اين خم را جوش دگرى بايد
تا چند ببندد شيخ، دست از تو، دهان از من
خمگشته يكى پيرى با تازه جوانى گفت
برخيز كه برخيزيم، تير از تو، كمان از من
اى لاله ى صحرايى، داغ دل شيدايى
گلزار جهان از تو، خونين كفنان از من
از معركه ى ميوند تا خاطره ى پيوار
نقش است به خونِ دل نام از تو نشان از من
گرگان خيانت كيش، عمرى به لباس ميش
مفتى به خدا بردند آب از تو نان از من
وقت است كه افروزد خورشيد سحرگاهان
وقت است كه بزدايد شك از تو، گمان از من
وقت است كه در گردون آوازه براندازيم
اين بزم تپش زا را شور از تو، بيان از من
با مهر رضا علوی