سازى به دل ما زن دستى به رباب آور
بازوى تر گل را زرينه ى زر بستند
گر جامِ مىِ دارى از بهر ثواب آور
بگشاى سرِ خُم را بى پرده كن انجم را
اين دختر مردم را بيرون ز حجاب آور
گر دفتر برگ زرد در آب نديدستى
سيم و زر قارون را لختى به حساب آور
اى معركه ى اسرار اى پرتو حق يك بار
بى پرده شو و خود را بيرون ز نقاب آور
تا شورِ حق و باطل ديگر نخراشد دل
بر خيز و به ساغر كن جان داروى خواب آور
استاد ضيا قاريزاده