اى مردم آزادهء كهسار بخيزيد
دشمن به كمين آمده يكبار بخيزيد
از خواب گران بر زده دامن بدر آئيد
چون تيغ قضا بر رخ اغيار بخيزيد
در خاك نياكان شما حمله نموده
يك مشت غلامان سيه كار بخيزيد
دارد فگند رخنه درين كاخ برومند
موشيست نهان در پس ديوار بخيزيد
چون شير يكى حملهء مردانه نمائيد
چون سيل غريونده به پيكار بخيزيد
آخر چه شد آن همت و آن غيرت ديرين
امروز ضرور ست كه چون پار بخيزيد
يكدسته عزيزان شما در دل كهسار
هستند بصد جور گرفتار بخيزيد
آخر چقدر بار غلامان كشد ايشان ؟
آخر نه شمائيد وطن دار ؟ بخيزيد
لازم نبود زندگى با همچو شرايط
اى هم نفسان خواب چه مقدار ، بخيزيد
تا چند بذلت سپرى ساختن ايام
ويرانهء خود را پى اعمار بخيزيد
در خون شما مزج بود غيرت و مردى
گيريد از ين جوهر خود كار بخيزيد
معشوقه بنام تو و كام دگرانست
چشمى بكشائيد و ز ادبار بخيزيد
بارى حق خود از كف بيگانه ستانيد
اى مردم سرباز و فداكار بخيزيد