به محفل دور از ياران نشستن
چو گل افسرده و پژمان نشستن
چو مو در آتش غم تاب خوردن
ز آب ديده در توفان نشستن
سر بى نشه و چشم پُر از خواب
ميان حلقه ى مستان نشستن
چو آهن در كف آهنگر دهر
بروى كوره و سندان نشستن
بروى برف و يخ شب تا سحر گاه
زمستان با تن عريان نشستن
ز لذت هاى دوران ديده بستن
هميشه پاى در دامان نشستن
خلاصه عمر ها با محنت و رنج
به از يك لحظه با نادان نشستن
استاد ضياء قاريزاده