نخلى به سر رسيد و برآورد برگ و بار
گفتا به باغبان كه اَيا سازگار من!
اينك به يارى تو برومند گشته ام
شد گاه آنكه تازه شوى از بهار من
گرديده دانه ام به هواى تو خرمنى
مانا كه خام بودم و شد پخته كار من
هر برگ من زبان بود اندر ستايشت
دست نيايش است، ببين شاخسار من
بنشين و راحتى بنما زير سايه ام
برخيز و بهره اى ببر از برگ و بار من
ناليد پير و گفت كه اى هوده ى پسين
” مى آيى آن دمى كه نيايى به كار من”
استاد احمد ضيا قاريزاده