هنگام بامداد كه چشم ستارگان
يك يك بروى قبه ى نيلى بخواب شد
رخساره ى سپهر ز خونابه ى شفق
سرخ و خصاب شد
در گوشه و كنار افق ابر پاره اى
پيدا به سان قايق سمين بروى آب
يا چون غريق لجه ى امواج بى كران
كافتد به پيچ و تاب
شد از سپيده گونه اى شب چون دم پلنگ
آميخت روشنى بر سياهى چشم دهر
استاد ضيا قاريزاده