نى بهار و گل و نه سرو ياسمن گم كرده ام
رنگ و بوى نالهء مشك ختن گم كرده ام
سيل بى پرواى من هرگز نمى گنجد بجوى
مد و جزر بحرم و دُر عدن گم كرده ام
روستائى زاده ام پروردهء دامان كوه
خار چشم دشمنانست آنچه من گم كرده ام
پاى قاصد چون شرار كاغذ آتش زده
در ميان انجمن چشمك زدن گم كرده ام
زين جهان مرده دل جز بوى كافورى نخاست
در هجوم خلق فرق مرد و زن گم كرده ام
نى تخار و نى هرى ، نى غزنى و نى قندهار
غير كابل، نى قلات نى قطغن گم كرده ام
استاد احمد ضيا قاريزاده