خوش نمى آيد مرا آواز بلبل در خزان
لاله و گل غرق خون، سرو صنوبر واژگون
قمرىِ شوريده بى صبر و تحمل در خزان
از هجوم باد صرصر وز غريو رعد و برق
باغ را يك سر فرا گيرد تزلزل در خزان
خاك مى بيزد چمن جاى شميم عطر گل
رنگ مى بازد چو عاشق شهر كابل در خزان
از دم سرد هوا يك اندكى برهم خورد
گرم جوشىِ خيابان و سر پل در خزان
روز و شب سر ميزند بر سنگ ماتم آبشار
از غم گل شد شريك سوگ، بلبل در خزان
روى آب نقره ئين از سيلىِ باد صبا
همچو زلف دلبران دارد تسلسل در خزان
از شكست رنگ گلزار و دل بلبل ضيا
نيست فرصت، ورنه ميسازيم ناول در خزان
استاد ضيا قاريزاده