همهمه ى مرغك آزاده را
زمزمه ى بلبل دلداده را
شور نواهاى خوش و ساده را
صوت عندليبان را
شور مرغ شبخوان را
ز تار ساز بيرون ميكنم من
بسى آهنگ موزون ميكنم من
شام ز بازوى شفق خون كشد
ابر چه سان پرده به گردون كشد
همهمه ى سيل به هامون كشد
رعد و برق و باران را
گير و دار توفان را
كشم از اهتزاز تار تنبور
به جنبش آورم دل هاى مهجور
آه و فغان دل پر اضطرار
نالش بيمار به شب زنده دار
آنكه كشد ناله به شبهاى تار
آه دردمندان را ناله ى يتيما را
كشم بيرون ز آواز دف و چنگ
به شور آرم دلت را گر بوَد سنگ
استاد ضيا قاريزاده