شب بود ميان باغ تنها من و تنها او
چون بلبل و گل بوديم گويا من و بويا او
يك لحظه نهان گشتيم از بيم نگاه غير
در گريه اى شبنم من در خنده اى گلها او
يك باره فرو رفتيم در پيچ و شكنج دهر
چون پيكر مجنون من چون طره اى ليلا او
بى پرده بيرون جستيم از عالم غوغايى
بنشسته ببال حور پايان من و بالا او
چون ذره و چون خورشيد در كارگه اى هستى
شور و تپش افگنديم اين جا من و آنجا او
در شعله به پا كرديم سوز نو و ساز نو
چون لاله اى خونين من چون شمع شب آرا او
احوال دل ما را از موجه اى دريا پرس
آسيمه سريم هر دو پنهان من پيدا او
عمريست كه مى جوئيم چيزى و نمى يابيم
در ساحل حيرت من در دامن دريا او
استاد ضيا قاريزاده