عزم كردم كه دگر جادو و جنبل نكنم
نه بُرم بينى خويش و سر خود كل نكنم
توتكه و دودى نخواهم دگر از جادوگران
اعتمادى به سپند سر منقل نكنم
روغن خوك و پر جيره نه بخشد اثرى
من دگر ميل بدين واهى و مهمل نكنم
خاك چاررائى نپاشم بسر دشمن خويش
قبر كهنه نروم روى به جنگل نكنم
كرده جادوى سيه دانه سيه بخت مرا
يك دو مِهر مُهره بياريد كه كلكل نكنم
دنبه داغ ست دروغ و جگر زاغ دروغ
آتش كين بدل هيچ كسى بل نكنم
چون نيفتاد سرم مُهره سبز زدنوك
چشم زخمى اگرم باز رسد شل نكنم
كار نايد بُجل گرگ و پر مرغ سياه
باور اين قول فريبنده ز ارجل نكنم
عنصر سست كند تكيه به اوهام و جفنگ
من چرا با حق و تدبير توكل نكنم
رد جادوى جهان نيست بجز خلق نيكو
درس اخلاق چرا زود تر از بر نكنم
استاد ضياء قارى زاده