چراغ غزنه

چراغ غزنه
بيا اى نينوازِ زخمه آئين
بجنبان پردهء از ساز پيشين
بياد شوكت و شان گذشته
سخن ها سر كن از محمود غزنين
شنيدم اين سخن از مرد ادراك
كه شد محمود را تن ، خاك در خاك
وليكن هر دو چشمانش چو نرگس
بود بيدار و از گَردِ فنا پاك
يكى گفتا كه سنگش بى شرار است
از آنش باز چشم انتظار است
چراغ غزنه كو تا هند مى سوخت
چرا پاى وجودش جمله تار است
بگفتا شمع را پروانه در گوش
كه پايت از چه روشن نيست چون دوش
بگفتا از بس رسايى كرده نورم
شدم مضمون پيش پا فراموش
استاد ضيا قاريزاده
تصوير از باز ديد زنده ياد وزير صاحب اطلاعات و فرهنگ محمد عثمان صدقى از موزيم غزنى
روان شان شاد و ياد شان گرامى باشد
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *