‎حيف

‎حيف
‎سرد شد باد مهرگانى حيف
‎زرد شد شاخ ارغوانى حيف
‎زلف سنبل به پيچ و تاب افتاد
‎در كف صرصر خزانى حيف
‎پاره شد نامه هاى ناخوانده
‎كهنه شد جامه ى جوانى حيف
‎سبزه تا سر كشيد شد پا مال
‎سرخ گل گشت زعفرانى حيف
‎ميوه ناپخته ريخت از سر شاخ
‎غنچه، نشگفته گشت فاني، حيف
‎ورنه هر لحظه ام بهارى بود
‎هر نفس گنج شايگانى حيف
‎ارمغان شباب در پيرى
‎چيست، جز رنج هيچ دانى حيف
استاد احمد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *