‏‎خانه ي ما هم به سرك ميرود

‏‎خانه ي ما هم به سرك ميرود
اشك ز چشمم چو چكك ميرود
‏‎خانه ى ما را سرك انگاشتند
‏‎بيرق سرخى سرش افراشتند
‏‎توبره از خاك وى انباشتند
‏‎ذره ى او رو به فلك ميرود
‏‎ خانه ى ما هم به سرك ميرود
‏‎خانه ى ما بس كه بلند است قيل
‏‎تنگ بود، تنگ چو چشم بخيل
‏‎خوب شد آخر كه بشد فى سبيل
‏‎باد چو شد، خار و خَسك ميرود
‏‎خانه ى ما هم به سرك ميرود
‏‎چاى سحر را نكدم زار و مار
بار به پشتم شد و پشتم به بار
‏‎نوكر ما همچو خر باردار
‏‎زودتر از ترس كتك ميرود‎
خانه ى ما هم به سرك ميرود
در به در اندر طلب خانه ام
كوچه به كوچه ز پى لانه ام
گه سرِ پل ، گاه به بارانه ام
موش به ديدار تلك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
از اثر كوچ كشى هاى ما
پر شده يك شهر ز غوغاى ما
شاد بدانيم كه كالاى ما
بر سر لارى ترك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
كوچ كشيديم ز بس صبح و شام
كوچه تهى كرد ز ما ننگ و نام
نوكر ما با بچه ى من مدام
هر دو پى دنده كلك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
بهر چو من شاعر ديوانه اى
نيست در اين شهر كلان خانه اى
به كه شوم ساكن ويرانه اى
خلق چو مجنون هك و پك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
يك دو شب همسايه ى عنقا شوم
سايه صفت نقش تهِ پا شوم
ماهى صفت يا كه به دريا شوم
آب هم از خويش به تگ ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
بابه رجب گفت كه در شهر نو
بلديه را هست زمينِ گرو
زود كن از بهر خريدش قداو
ميدهدش هركه چتك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
كارته را آب روان كمتر است
آب روانش هم از آن كمتر است
كآدم بى آب در آن كمتر است
دجله از آن دورترك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
همچو دماغ من شوريده حال
سبزه ى آن خشك تر است از نهال
آب چهش روز و شب و ماه و سال
شورتر از چال نمك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
از غم بى خانگى ام ننگ نيست
زانكه به من ملك خدا تنگ نيست
پاى سبك سايه ى من لنگ نيست
نام جدا چست و چتك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
خانه ى ميراثىِ باباى من
رفت ز كف لنگ بشد پاى من
واى من و واى من و واى من!
لَبلبوى ما به چشك ميرود
خانه ى ما هم به سرك ميرود
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *