از اضطرابم
ز پيچ و تابم
تو اى پرى رو
تو اى جفا جو
خبر ندارى، به خدا خبر ندارى
به آه سردم
به رنگ زردم
تو اى ستم كار
تو اى جفا كار
نظر ندارى، به خدا خبر ندارى
به اين نزاكت
به اين لطافت
خطا نپويم
اگر بگويم
كمر ندارى، به خدا خبر ندارى
لب تو نوشست
شكر فروشست
كه گفت اى ماه
كه زير لب ها
شكر ندارى، به خدا خبر ندارى
در اين خمستان
ميان رندان
چو من خرابى
در اضطرابى
دگر ندارى، به خدا خبر ندارى
از ين كم و بيش
ضيا مينديش
بس است داغى
اگر به باغى
ثمر ندارى، به خدا خبر ندارى