هر كه بر خلق خدا بيمزد خدمت ميكند
در دو گيتى بهر خود كسب سعادت ميكند
آدميت چيست؟ بر اولاد آدم خدمتى
كارمند خلق كار آدميت ميكند
بر شكايتهاى خلق آنكو رسد مرد است مرد
نيست مرد آنكو ز درد خود شكايت ميكند
محترم در كيش ما آن است كز راه خرد
پير را حرمت، جوانان را هدايت ميكند
شاد باد آنكو به عين عشرت و آوان ناز
در مصايب با مصيبت ديده شركت ميكند
راحت صاحب خرد در راحت خلق است و بس
مرد دانا خويش را وقف جماعت ميكند
آنكه در راه رفاه ديگران جان ميدهد
نام خود را زنده تا روز قيامت ميكند
خم نگردد گردنش در زير بار حرص و آز
آنكه مشتى آب و نان او را كفايت ميكند
ماه و مهر آسمان را مى نگيرد با جوِى
آنكه با نان و پنير خود قناعت ميكند
نام هم ننگ است اندر مشرب وارستگان
ماه نو را لاغر انگشت اشارت ميكند
عرض جوهر كاهد از لطف و صفاى آينه
نيست فاضل آنكه اظهار فضيلت ميكند
مرد قلب همچون زر ناچل ندارد جز شرنگ
حرص اين چل باز را مجنون شهرت ميكند
آنكه بر ما بيشتر لاف از صداقت ميزند
بيشتر گر راست ميپرسى، خيانت ميكند
كم ز حيوان نيست آن كس كز پى تأمين ذوق
چار پاى ميز و چوكى را حفاظت ميكند
مرد خدمتكار را خدمت بود آرام جان
كى غرور و كبر بر جاه و جلالت ميكند
كيست عادل؟ آنكه مورى را نيازارد به زور
زورمند آنكو ضعيفى را حمايت ميكند
چيست دنيا؟ اَلبُمى از نقشهاى نيك و بد
فرق خوب و زشت را چشم بصيرت ميكند
شاد باد آنكو درايت را صلايى ميزند
با حقيقت ميگرايد، ترك صورت ميكند
شعله را در بر كشيدن كار هر بيكاره نيست
همت پروانه را نازم كه جرأت ميكند
استاد قاريزاده