‎خزان ديگر

‎خزان ديگر
‎فصل خزان رسيد و جهان زرد و زار شد
‎فرش زمردين چمن زرنگار شد
‎قمرى زبون و سرو سهى گشت واژگون
‎در مرگ گل عروس چمن سوگوار شد
‎از دست بُرد جور خزانِ بلا نشان
‎تاراج گشت گلشن و بلبل فرار شد
‎گل ريخت، سبزه مرد و درختان خوش قصب
‎از غارت خزان همه بى برگ و بار شد
‎از برگ زرد و پرتو ماه پريده رنگ
‎زيبايى يى عجب به جهان آشكار شد
‎شبهاى ماهتاب و تماشاى برگريز
‎بر طبع اهل ذوق بسى سازگار شد
‎از سيلى صبا سحرگاه تيرماه
‎رخسار گل كبود چو برگ چنار شد
‎گر روز و گر شب است به ميزان برابر است
‎آب و هوا به فصل خزان خوشگوار شد
‎خوش ميرسد برودت و گرمى به اعتدال
‎آرى خزان به موسم خود نوبهار شد
‎گلشن كه بود مأمن بوس و كنار گل
‎آخر مزار بلبل شب زنده دار شد
‎استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *