گلى ديشب به داغ لاله بگريست
كه اين آتش بسر سودايي كيست ؟
چرا در كهساران يكه و زار
به داغ نامرادى ميكند زيست
به پاسخ لاله گويا شد بدين رنگ
كه من خون شهيدم خفته در سنگ
مرا خون شهيدان معتكف ساخت
كه آرم خون بهاى را فرا چنگ
پسر گر وارث خون پدر نيست
تو هم بيگانه خوانش كو پسر نيست
درين كوه و كمر خون گير فرهاد
بغير لاله ى خونين سپر نيست
استاد ضيا قاريزاده