دختر راننده

دختر راننده
ديدم از دور يكى موتر از آن موتر ها‎
بود راننده آن دختر، از آن دختر ها
‏‎دختري شوخ و سيه موى و سپيد اندامى
‏‎نغز پوشيده يكى جمپر از آن جمپرها
‏‎بازوان برزده و پشت جلو بنشسته
‏‎راست مانند يكي شوفر، از آن شوفرها
‏‎گفتم اي شوفر زيبا چه شود گر نفسي
كنى ايستاده به يك معبر، از آن معبرها
‏‎تا جواز تو و لايسنس تو را بينم باز
كه كنى سير و سفر بهتر، از آن بهترها
‏‎گفت ما را كه به كف تذكره هم نيست هنوز
‏‎نام لايسنس ببر ، كمتر از آن كمترها
‏‎روى زن تذكره و گردن زن لايسنس است
‏‎نيست لازم بر شان دفتر، از آن دفترها
ضياء قارى زاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *