زنجير پا

زنجير پا
اين كه دارد آتشى بر فرق و دودش بر هواست
نيست سگرت جان شيرين واصل لب هاى ماسىت
راست دودش بر جگر چون ناوك دلدوز يار
تا نفس باقيست ناخن ميزند از چپ به راست
تا دم صبح است كارم دم بدم سگرت زدن
خواب در چشمم اگرشب تاسحر نايد بجا ست
سرفه و درد بغل آخر به ترياكم رساند
درد سر با زر خريدن مفت مرد بينوا ست
در مريضى هم نشد كز وى فرو بنديم لب
اين رفيق پر ضرر تا بستر مرگ آشنا ست
كى نمايد سگرت قيچى گريبانم رها
خوب ميدانم كه اين مقراض عمر نارسا ست
سگرت كشتى كه جان ها را به طوفان داده است
كشتى عمر مرا تا وقت مردن ناخدا ست
از براى آنكه باشم تا ابد پابند وى
حلقه حلقه دود سگرت بهر من زنجير پا ست
استاد ضيا قاريزاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *