دو توسن دارد اين چرخ كهن توز
يكى را شب بود نام و يكى روز
يكى را از سياهى زنگ بر پاى
يكى را در سپيدى پاى بر جاى
يكى تاريك چون ديو سيه كار
يكى شايسته و روشن پرى وار
يكى تيره بچشم نيش خواران
يكى روشن به نزد نوش داران
يكى با اهرمن انباز و همدوش
يكى را جا بجا يزدان در آغوش
جهان با اين سپيدى و سياهى
گهى رامش بزايد گه تباهى
استاد قاريزاده