سرما شد و افزود به آلام غريبان
افكنده خنك لرزه به اندام غريبان
از ابر سيه پرده بر افراشته گردون
خورشيد نتابد به در و بام غريبان
از ژاله و از برف نمودند تهيه
كشمش نخود و پسته و بادام غريبان
چون معدهء شان سفره شده تا تهى از نان
آب است از اين غصه دل جام غريبان
از خوردنى ها غير خنك هيچ ندارند
دادند ز خون جگر انعام غريبان
هر شاخهء بى برگ كه در باغ ببينم
داغم كند عريانى اجسام غريبان
احوال دل غمزده را غمزده داند
هر كس نبود محرم پيغام غريبان
از دست چكك تا به سحر خواب ندارند
كاگل نشد امسال در و بام غريبان
از جوش و نم خانه و آمد شد صرصر
گل شد بخدا خاكهء حمام غريبان
رفته است سحر وقت پدر جانب بازار
تا قرض كند پخته و يا خام غريبان
تا عصر دود اين سو و آن سو به صد اميد
مفت است وهدر فرصت و هنگام غريبان
چون پول خنكيانه مهيا شود آن دم
آيد به سوى كلبه ء ظلام غريبان
دارو رسد آن وقت كه بيمار بيميرد
تعيين بكند مرگ سر انجام غريبان
بيچاره پدر گريه كند نوحه نمايد
اين فاجعه را پرده كشد شام غريبان