كدامين سمت يارب مى خرامد محمل شبها
كه هرگز كس نمى داند مقام و منزل شبها
چه ميخواهد ز ما اين كاروان سايه و روشن
ندانم چيست سود روز ها و حاصل شبها
چه خاموشند و پر اسرار اين گردنده گنبدها
بسان ناقه ها، افشرده پا اندر دل شبها
تو اختر مى شمارى با قياس خويش و من گويم
سرشكى مى فشاند آسمان اندر دل شبها
كف خاك ترا انجم به صد ها ديده مى جويد
تو هم يك چشم بيدارى بيار اى غافل شبها
نه پندارى كه رخسار افق شد از شفق گلگون
چكيد از ديده ى افلاك خون ى بسمل شبها
چو در موى سيه آيد سپيدى پير بايد شد
مگر از روز ها، يكموست حد فاصل شبها
ضيا را مى نيارد برد آنجائى كه دل خواهد
فغان اى منزل آهنگان ز پاى كاهل شبها