‎شست و شكست

‎شست و شكست
‎چو شد شصت اندر تن آمد شكست
‎چو هفتاد شد آلت افتاد و خست
‎يك نى و صد آسان
‎يك عهد نه بستى به ضيا تا نه شكستى
‎پيداست كه مستى
‎كوته نشد افسانه اى يك نى و صد آسان
‎يا نى بگو يا آن
‎به دو انگشت نمى توان آفتاب را پنهان كرد
‎كى رنجد از كسى دلِ بى اضطراب من
‎پنهان نمى شود به دو شست آفتاب من
‎از گهواره تا گور و تخت و يا تا بوت
‎كودك از گهواره تا گور عار و ننگ والدين
‎والدين از تخت تا تابوت بر باد شعار
‎ روزگار اى روزگار
‎گوشت از ناخن جدايى ندارد
‎بسان شور و ساز از شعر شاعر
‎ندارد گوشت از ناخن جدايى
‎در جوى كه آب رفته باز آب ميرود
‎باز بر جو ميرود آبى كه روزى رفته بود
‎اين توقع از خداى مهربان داريم ما
….
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *