شفقی بال و پر کبوترکان
همچون سیمین سفینه اخترکان
زود آیید
بر سر بامها فرود آیید
آخرین زنگ شب نواخته شد
برخیزید
از گریبان شب در آویزید
همه یکباره بال بگشایید
بر لب بام من فرود آیید
آهسته
پا گذارید نغز و شایسته
همچو خیل مسافران امید
چون کلنگان نرم ساق سپید
ناز کنید
گردن ناز را دراز كنيد
یا خود ای کاروان نورانی
دور از این دخمههای ظلمانی
بفرمایید
صدفی بال و پر بیارایید
روی آن بالها چو سایۀ حور
بنشانیدم و بریدم دور
یک چند
اندران دور دستهای بلند
تا یکی دیده از جهان بندم
قطره کرده به بحر پیوندم
شاد شوم
شاد و آزاد از این فساد شوم
استاد احمد ضيا قاريزاده