ز دنیا و زمافیها گذشتیم
بسان موجه های بی سر انجام
به بیتابی از این دریا گذشتیم
کف خاکستری از کاروانی
به جا ماندیم و زین صحرا گذشتیم
چو اشک از دیدهء مجنون چکیدیم
چو دور از خیمهء لیلا گذشتیم
چو رنگین آرزو های رمیده
خیالی گشته از دلها رمیدیم
زساز و برگ هستی دل گرفتیم
سکندروار بر دارا گذشتیم
افق ها دور و دلها بود نزدیک
به نزدیکی ز دوری ها گذشتیم
خبر از حال خود دیگر نداریم
ضیا امروز از فردا گذشتیم