تا ديده ام جهان ترا مو بمو گره
تار نفس شدست مرا مو بمو گره
زخم دلم به مرهم تدبير به نشد
تقدير زد بكار من از چار سو گره
ما را به سينه ضبط نفس غير ممكن است
دامان آب را نتوان زد بجو گره
پيمودم از كرانه اى كوه تا كران بحر
در دل هنوز هم هوس جستجو گره
در دامن عباد كليسا و خانقاه
چيزى نبود جز هوس و آرزو گره
استاد احمد ضيا قارى زاده