‎لشكر مژگان

‎لشكر مژگان
‎طره بكشاى برخ دسته ى سنبل گفته
‎روز و شب را بهم انداز چپاول گفته
‎ميشوم خاك رهت تا كه بگيرد گردم
‎دامن ناز ترا دست توسل گفته
‎دل بياد رخت پر ناله كه از سينه كشد
‎يادش آرد به چمن نغمه ى بلبل گفته
‎زوق آسوده گى ام يكسر مو در دل نيست
‎سال ها خانه بدوشم خم كاكل گفته
‎چرخ گر بيتو مرا جانب گلزار برد
‎خار در ديده ز هجرت فگنم گُل گفته
‎بنده ى حرص و هوس با مدد دست دراز
‎ز سر آبروى خود گذرد پُل گفته
‎عصر فرمايش شعر است چه مى بايد گفت
‎هر چه يابيم ، نويسيم تغزل گفته
‎شود آرسته تا لشكر مژگان بفرست
‎نگهى سوى ضيا پيش قراول گفته
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *