عريان شد و برجست و كمى خاطرم آزرد
بوسيدمش آنگونه كه هوشم ز سرم برد
چون باز بهوش آمدم ، آمد بكنارم
با موى سياه پيچ بدور كمرم خورد
دستى به تهء جامهء من برد چو ماهى
دو سيب رسيده بسر بسترم افشرد
ميخواستمش جاى دهم بر سر و سينه
تا چشم زدم دست بسوى دگرم برد
زان پيش كه قاروره بقاروره بپوشد
صد شكر كه جستم ز خيال و هوسم مرد
كابل سال ١٣٦٤ شمسى
استاد ضيا قاريزاده