گاه گاهى كه ز شيرين دهنان ياد كنم
گريه بر تلخيِ جانكندنِ فرهاد كنم
هر كجا بر دهنِ غنچه زند باد صبا
يادي از كودكي و سيلى استاد كنم
بر سرِ كوي تو ابري شود و گريه كند
هر نوايي كه برون از دلِ ناشاد كنم
اثري نيست به آه سحر و ناله اى شام
كاش يك زمزمه اى حادثه بنياد كنم
ياد آن روز كه گردند اسيران آزاد
من برون مشت پر از خانه اى صياد كنم
دمِ مار است، ضيا، در نظرم سبحه اى شيخ
من كجا روي به اين مردمِ شياد كن