نوروز شد و باز گل از شاخ برآمد
بلبل به چمن باز به پرواز درآمد
سرما سفرى گشت و بهار از سفر آمد
سال دگر از عمر زمانه به سر آمد
از ابر فلك حله ى خاكى به بر انداخت
وز سبزه زمين شال زَمرُد به سر انداخت
از سبزه ى سبزينه و از ابر سيه گون
گردون چو زمين گشت و زمين گشت چو گردون
شد سرو صنوبر چو دو تا مصرع موزون
بگرفت چمن رنگ ز رنگينىِ مضمون
بلبل به نوا در شد و قمرى به ترانه
درّاج به كُه بر شد و آهو به كرانه
اى زنده دلان فصل بهار است بياييد
پيراهن گلبن گل خار است بياييد
نرگس نگران، لاله خمار است بياييد
ابر و مه و خور دست به كاراست بياييد
غنچه خم سر بسته ى رنگ است ببينيد
لاله سپر آورده كه جنگ است ببينيد
سنبل زده از باد صبا شانه به گيسو
وز سبزه بنفشه رسنى بسته به بازو
گرديده دل خاك سيه غيرت مينو
گل كرده طراوت ز دل شاخه ى ناژو
گر نيست مسيحا ز چه هردم نفسى باد
بر جسم چمن روح نوين ميكند ايجاد
شد زنده جهان از نفس باد وزنده
بيتاب چو عمر گذران آب رونده
بنگر به هوا در كه سيه ابر جهنده
چترى به سر گل زده چون بال پرنده
گلزار سراپا شده يكدسته طراوت
ترسم كه شود آب گل از موج نزاكت
افكنده چمن چادر سبزى به بر و دوش
استاده به پا سرو خرامان همه تن گوش
دامن به كمر برزده شمشادِ قصب پوش
نرگس نگران غنچه نفس بر لب و خاموش
تا شاه بهاران به كه دمساز شود باز
تا رسم تعارف ز كه آغاز شود باز
گويند كه اين فصل بود فصل جوانى
بر دهر دمد روح نوين باد يماني
تجديد شود تازگى برگ خزانى
نرگس قلم نسخ كشد بر خط مانى
برخيز تو هم اى دل و از خود خبرى گير
يعنى ز بهار طرب انگيز برى گير
برخيز ز خواب خوش و در شو به گلستان
بنگر كه چمن شد ز گل و لاله چراغان
رقاصه اين بزم بود سرو خرامان
رامشگر خوش نظم بود ساز سخندان
چون بادبزن باد به گلزار ورزان شد
بشتاب كه دنياى كهن باز جوان شد
هر سال در اين باغ خزانى و بهاريست
هر دسته ى گل ساعد سيمين نگاريست
هر غنچه ى رنگين لب پرخنده ى ياريست
هر سبزه ى اين دشت خط سبز عذاريست
باغى كه دو در دارد اين باغ جهان است
چشمى كه نمىبيند چشم همگان است
بخرام به صحرا كه عجب آب و هواييست
بشتاب به گلشن كه عجب سير و صفاييست
بى پرده بگويم كه به هر پرده نواييست
آهنگ شباهنگ همه بانگ دراييست
يعنى كه تو در خوابى و نرگس شده بيدار
ابر و مه و خورشيد به كارند و تو بيكار
صد حيف گر از نشئه ى غفلت نگريزى
صد حيف و دو صد حيف گر از خواب نخيزى
سر آتش اين خواب گران آب نريزى
مردانه به ميدان تنازع نستيزى
كاين ساحه ى جنگ است و تو را تير و سپر نيست
وين عصر اتوم است و تو را غير حجر نيست
نوروز شد و رفت به دنبال گذشته
گرديد جدا سال نو از سال گذشته
پچييد بهم دفتر اعمال گذشته
بنگر كه چه بود و چه شد احوال گذشته
اى بيخبر از كهنه خود، جامه ى نو ساز
وز قافله خود را به تگ و تاز جلو ساز
استاد احمد ضيا قاريزاده