‎نوروز نامه

‎نوروز نامه

‎نوروز شد و باز گل از شاخ برآمد
‎ بلبل به چمن باز به پرواز درآمد
‎سرما سفرى گشت و بهار از سفر آمد
‎ سال دگر از عمر زمانه به سر آمد

‎از ابر فلك حله ى خاكى به بر انداخت
‎وز سبزه زمين شال زَمرُد به سر انداخت

‎از سبزه ى سبزينه و از ابر سيه گون
‎ گردون چو زمين گشت و زمين گشت چو گردون
‎شد سرو صنوبر چو دو تا مصرع موزون
‎بگرفت چمن رنگ ز رنگينىِ مضمون

‎بلبل به نوا در شد و قمرى به ترانه
‎ درّاج به كُه بر شد و آهو به كرانه

‎اى زنده دلان فصل بهار است بياييد
‎پيراهن گلبن گل خار است بياييد
‎نرگس نگران، لاله خمار است بياييد
‎ابر و مه و خور دست به كاراست بياييد

‎غنچه خم سر بسته ى رنگ است ببينيد‎
‎لاله سپر آورده كه جنگ است ببينيد

‎سنبل زده از باد صبا شانه به گيسو
‎وز سبزه بنفشه رسنى بسته به بازو
‎گرديده دل خاك سيه غيرت مينو
‎گل كرده طراوت ز دل شاخه ى ناژو

‎گر نيست مسيحا ز چه هردم نفسى باد
‎بر جسم چمن روح نوين ميكند ايجاد

‎شد زنده جهان از نفس باد وزنده
‎بيتاب چو عمر گذران آب رونده
‎بنگر به هوا در كه سيه ابر جهنده
‎چترى به سر گل زده چون بال پرنده

‎گلزار سراپا شده يكدسته طراوت
‎ترسم كه شود آب گل از موج نزاكت

‎افكنده چمن چادر سبزى به بر و دوش
‎استاده به پا سرو خرامان همه تن گوش
‎دامن به كمر برزده شمشادِ قصب پوش
‎نرگس نگران غنچه نفس بر لب و خاموش

‎تا شاه بهاران به كه دمساز شود باز
‎تا رسم تعارف ز كه آغاز شود باز

‎گويند كه اين فصل بود فصل جوانى
‎بر دهر دمد روح نوين باد يماني
‎تجديد شود تازگى برگ خزانى
‎نرگس قلم نسخ كشد بر خط مانى

‎برخيز تو هم اى دل و از خود خبرى گير
‎ يعنى ز بهار طرب انگيز برى گير

‎برخيز ز خواب خوش و در شو به گلستان
‎بنگر كه چمن شد ز گل و لاله چراغان
‎رقاصه اين بزم بود سرو خرامان
‎رامشگر خوش نظم بود ساز سخندان

‎چون بادبزن باد به گلزار ورزان شد
‎بشتاب كه دنياى كهن باز جوان شد

‎هر سال در اين باغ خزانى و بهاريست
‎هر دسته ى گل ساعد سيمين نگاريست
‎هر غنچه ى رنگين لب پرخنده ى ياريست
‎هر سبزه ى اين دشت خط سبز عذاريست

‎باغى كه دو در دارد اين باغ جهان است
‎چشمى كه نمىبيند چشم همگان است

‎بخرام به صحرا كه عجب آب و هواييست
‎بشتاب به گلشن كه عجب سير و صفاييست
‎بى پرده بگويم كه به هر پرده نواييست
‎آهنگ شباهنگ همه بانگ دراييست

‎يعنى كه تو در خوابى و نرگس شده بيدار
‎ابر و مه و خورشيد به كارند و تو بيكار

‎صد حيف گر از نشئه ى غفلت نگريزى
‎صد حيف و دو صد حيف گر از خواب نخيزى
‎سر آتش اين خواب گران آب نريزى
‎مردانه به ميدان تنازع نستيزى

‎كاين ساحه ى جنگ است و تو را تير و سپر نيست
‎وين عصر اتوم است و تو را غير حجر نيست

‎نوروز شد و رفت به دنبال گذشته
‎گرديد جدا سال نو از سال گذشته
‎پچييد بهم دفتر اعمال گذشته
‎بنگر كه چه بود و چه شد احوال گذشته

‎اى بيخبر از كهنه خود، جامه ى نو ساز
‎وز قافله خود را به تگ و تاز جلو ساز

‎استاد احمد ضيا قاريزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *