نوروز

نوروز
‏‎نوروز ديگر آمد و سال دگر گذشت
‏‎اين يك به شورآمد و آن يك به شر گذشت
‏‎تقويم پار كهنه شد و رفت از ميان
‏‎سالِ دگر ز عمر من و دهر درگذشت
‏‎گيتى تمام بود و نبود خيال بود
‏‎در گوش من كه خواند از اين طرفه سرگذشت؟

‏‎مشتى خيال بود مرا حاصل حيات
‏‎بازيچه بود آنچه به من زين سفر گذشت
‏‎صبحم غبار حسرت و شامم سواد يأس
‏‎اين پرعبث برآمد و آن پرهدر گذشت
‏‎وا حسرتا نگفت به صياد من كسى
‏‎كاندر قفس چه حال به اين مشت پر گذشت
‏‎پر ديدنى است صحنه ى تمثيل زندگى
‏‎اينجا چه پرده ها كه مرا از نظر گذشت
‏‎نا ساز بود خلعت هستى مرا ضيا
‏‎دلتنگ گشت چون صدفم از گهر گذشت
استاد احمد ضيا قاريزاده

Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *