ياد گار

ياد گار
به ياد آر اى سرو گلگون عذار
كه من مرده باشم بيايد بهار
بهاريكه جان دردمند مرده را
بشور آورد طبع افسرده را
بهاريكه گل گردد از گل بدر
ولی من فرو کرده در خاك سر
بياد آر ای سرو چالاک من
که بارى بيايي بر سر خاك من
در آنجا بياد من اى سرو ناز
توقف كنى لحظه يى چند باز
چو بينى فرو رفته گور بلند
در آن خفته يابى يكى دردمند
به پيراهن اندرز خاك سياه
بر آورده سر دسته دسته گياه
در افتاده خاك اندرون سر به سر
فرو رفته سنگ نشان تا کمر
در آنجا نشينى سر گور من
به ياد آرى از عشق پر شور من
كنى ياد سودايى عشق پاك
كنى ياد و اشكى فشانى بخاك
بدين رنگ در گور شادم کنی
که من مرده باشم يادم كنى
احمد ضياء قارى زاده
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *