آنچه بر جان غريبان برف و يخبندان كند
زندگي را سخت سازد، مرگ را آسان كند
شعله را دل سرد سازد، خاك را دامن زند
باد را شلاق كوبد، آب را سوهان كند
مرد بيماري كنار جاده ميناليد ، زار
كيست تا دوكتور را از موترش پايان كند؟
نان باسي گر نباشد قسمت بيچارگان
كُلچه و كيك فراوان را كه نوشِ جان كند؟
اشك گرم و آه سرد بينوايان را نگر
هر شب اين ابر كدورت، برف يا باران كند
آفرين بر مرد ناداري كه بهر كودكان
يك متر كرباس را هم كُرته هم تنبان كند
بادها از رخنه ى ديوار ريزد اندرون
تا هواي كلبه را ماننده ى يخدان كند
گر نبندند رخنه هاى سقف را روى چَكك
اين چَكك ها رفته رفته ، عاقبت توفان كند
كوي و در يكباره از برف و برودت بسته شد
مردك بيمار را آخر چه كس پرسان كند؟
پا برهنه بر سر دندانه هاى برف و يخ
كودك وامانده آخر تا به كي گريان كند؟
در هواي سرد، از بس سيلي سرما خورد
مشق دندانك زدن ها، از بنِ دندان كند
تا گشاد آيد به كار كوچه هاى تنگ، كاش
برفكوچ ى آيد و اين كوچه را ويران كند
استاد احمد ضيا قاريزاده