در پشت میز خم شدو بسیار گریه کرد
آیا چی مینوشت که کاغذ مچاله شد
انگشتهاش تر شد و خودکار گریه کرد
وقتی غزل به مصرع آخر رسیده بود
دیدم که او دوباره به تکرار گریه کرد
در گردباد جنگ به هر مصرع غزل
باید هزار مرتبه ناچار گریه کرد
باید کنار واژه نشست و برای عشق
از متن شعر تا به سر دار گریه کرد
شاعر چو میسرود غزل، هیچکس نگفت
در پشت پلکهاش چه مقدار گریه کرد
سر را گذاشت بر سر این میز لعنتی
بسیار درد داشت که بسیار گریه کرد
یحیا جواهری