هر اتفاق و زلزله یک امر عادی است
در لایههای مغز کپکخورده همچنان
جای خرد تسلسل فکرِ نژادی است
دیوار چین به آن قد و قامت هنوز هم
کوتاهتر ز قلهی بیاعتمادی است
آدم نگو؛ رعیتِ فرمانبر است آن ـ
ـ مردی که سربهزیرتر از اسپ گادی است
سلطان جیغها! دو سه جیغ دگر بزن!
در بند آن مباش که این جیغ، بادی است
گفتم که قتل اینهمه آدم برای چه؟
گفتند میکُشیم که «آدم زیادی» است
فرمانروای لاف زنِ پر دروغگو
چیزی شبیه کهنهتفنگی که بادی است
این قلب نیست پارهی سنگی گداختهست
افتادنش به پای تو غیر ارادی است
یحیا جواهری