یعنی کمی برای خودم زندهگی کنم
من خسته از سیاه و سفیدم، رها کنید
یکلحظه با خدای خودم زندهگی کنم
نفرین به این زمانهٔ پُرغم که یکنفس
نگذاشت تا به پای خودم زندهگی کنم
تو ساز خود بزن به من؛ اما اجازه ده
با واژه و هجای خودم زندهگی کنم
خواهم که بعدِ مرگ، دوسه ساعت دگر
در مجلس عزای خودم زندهگی کنم
ناممکن است، وای دلم این قدر نگو
من مُردهام جای خودم زندهگی کنم
یحیا جواهری