پارههای بدنِ گمشده را
من که آوارهٔ هفتاقلیمام
از که جویم وطن گمشده را
هیچجا یافت نشد پالیدم
آن عقیق یمن گمشده را
چشم در راهم اگر باز آرید
بوی آن پیرهن گمشده را
مرده از قبر صدا زد: بردند
گورکنها کفن گمشده را
من به دنبال وطن میگشتم
یافتم کفش زن گمشده را
یحیا جواهری