‍ تابی به یک تکانهٔ دیگر نمانده است

‍ تابی به یک تکانهٔ دیگر نمانده است
زآن خنده‌ها نشانهٔ دیگر نمانده است
تنهایم آن‌قدر که برای گریستن
بین قبیله شانهٔ دیگر نمانده است
هنگام رفتن است و برای گریز از آن
حس می‌کنم بهانهٔ دیگر نمانده است
گیتار زنده‌گی چقدر کم هوا شده
سُر نیست یا ترانهٔ دیگر نمانده است
بر شانه‌های زخمی ما گل شکفته است
جایی به تازیانهٔ دیگر نمانده است
از چارباغ روضه کبوتر پریدنی‌ست
شاید که آب و دانهٔ دیگر نمانده است
احساس می‌کنم که به نای بریده‌ام
فریاد عاشقانهٔ دیگر نمانده است
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *