در خم کوچه توای؛ در پسِ دیوار توای
زخم زخم است تنم خندهٔ مستانه کنم
اجل از من بگریزد که پرستار توای
تا تو چشمک بزنی؛ یک غزل آماده شود
پدر و مادر من شعر؛ ولی یار توای
آنکه میگفت نیابی تو ز من زیباتر
بیش از این چشم جهاندیده میازار، توای
آسمان مال خودت اهل زمین را دریاب
آه، پیغمبر این خلق گرفتار توای
همهجا هستی و تنها نگذاری، ای عشق!
در بُن چاه تویی؛ بر سرِ هر دار توای
پس از این چلهنشینی، من و دل میفهمیم
آنکه ما را بکشاند سرِ بازار توای
یحیا جواهری