دلتنگ شدم پرچمات ای عشق! برافراز
تا بِه شود احوال دلم میبرم او را
از خانه به میخانه و از بلخ به شیراز
در همهمهٔ راگ سرآهنگ چه رازیست
یکجلوه هزار آینه، یکساز صد آواز
ما شوق پریخانهٔ قفقاز نداریم
بازار پریهاست به شغنان و به درواز
امشب همهتن چشم شدم بهر تماشا
ای اشک! میان من و او پرده مینداز
بگذار رهاتر شوم ای مرگ! کجایی؟
با شعر و تغزل گرهِ بسته نشد باز
از سایه و همسایه امیدی نتوان داشت
این خانه تبه کُن بود، آن خانه برانداز
یحیا جواهری