شیران گریختند ز شّر شغالها
ما باختیم، قصهٔ بازی تمام شد
افسوس عمر گمشده و حیف سالها
پیغمبری نیامد و قرآن سکوت کرد
ماندند بیجواب تمام سوالها
جز کام مرگ راه گریزی نمانده است
از دست این جماعت گیسو کشالها
ای عشق ! در گشا که پناهندهٔ تو ایم
ما خستهایم خسته از این قیل و قالها
فرصت برای بحث حلال و حرام نیست
در فقه عاشقیست شراب از حلالها
یحیا جواهری