دیروز کجا بودی و امروز کجایی؟
این خانه پر از هُرم نفسهای تو باشد
گر ماه شوی باز تو همخانهی مایی
جایی نرود مرغ گرفتار اگر چه ـ
صدبار قفس بشکنی و در بگشایی
حالا که نماندهست دگر تاب و توانم
ای نیمهی جانم چه بیایی؛ چه نیایی
تو پیش منی؛ خویش منی از چه بنالم
اینجایی و آنجایی یعنی همه جایی
آبادی و قشلاق دلارام من اینجاست
ای دوست مگو عاشق این شهر چرایی؟
ای عشق! تو همزاد منی گرچه به ظاهر
از در بروی روز، شب از پنجره آیی
یحیا جواهری