گفتا دلت را بردار و برخیز
ماتم فروش است این جا که ماییم
آزاده برگرد ، دیوانه بگریز
یا جست و جو کن یک ساحل امن
یا با نهنگ و دریا درٱویز
دیوانه را با زنجیر ادب کن
زنجیر اگرنیست با چوب تر نیز
تمثال ما را این سان کشیدند
با سایه درگیر ، با خود گلاویز
دانایی از بلخ می رفت و میگفت
یا داړ حلاج یا شمس تبریز
شستند این قوم با آب شمشیر
گرد ملامت از روی چنگیز