ضد من است؛ یا خودِ من؛ یا شبیه من؟
من هیچجا نرفتهام، امروز یک نفر
در شهر پرسه میزده تنها شبیه من
آنجا نشسته تا که بیاید قطار مرگ
یک مردِ پشت کرده به دنیا؛ شبیه من
در شهر گفتهاند که «آدم زیادی» است
گفتم که نیست هیچکس اینجا شبیه من
قایق شکست و موج مرا برد با خودش
این سایه کیست برلب دریا شبیه من؟
با گریههای آدم، من هم گریستم
من نیستم که آمده حالا شبیه من
نگذاشت تا به میل خودم زندهگی کنم
یک لحظه این غریبهٔ تنها شبیه من
یحیا جواهری