باز آمدی که قصهٔ زیبایی‌ات کنم

باز آمدی که قصهٔ زیبایی‌ات کنم
با یک پیاله چای پذیرایی‌ات کنم
بازآمدی، خدا نکند باز رو به رو
یک جنگ تازه با دلِ هرجایی‌ات کنم
بر من ببخش عادت قشلاقی مرا
وقتی حدیث «از چه نمی‌آیی»ات کنم
در بین صدهزار نفر؛ یک رفیق نیست
از من مخواه ترک هم‌آوایی‌ات کنم
گفتی که با اجازهٔ زردُشتِ مهربان
با یک پیاله عشق، اهورایی‌ات کنم
یادم نرفته است که گفتی شبی به دِه
خود را چراغ کلبهٔ تنهایی‌ات کنم
حالا که نصف شب شده، خوابت نمی‌برد
در می‌زنی چو ماه که لالایی‌ات کنم
یحیا جواهری
Share:

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *